دامن
تا نـبـاشـی تـو مـرا حـوصلـه ی گـفـتـن نیست
بـی مـه ِ روی تو ام هـیچ ، شب خفـتن نیست
غـلغـل و گـفـت و شـنـود از هـمـه سـو می آید
گـرچـه انـبوه ، ولـی بـی تـو مرا یک تن نیست
گـرچـه خـورشـیـد بــه پـهـنـای جـهان می تابد
بـی حضـور تو مـرا روز ولـی روشـن نیست
هـمـه جـا گـل ، هـمـه سـو سوسن و سنبل بینم
بـی گل چـهره ی تو ، هیچ طرف گلشن نیست
دل بـه شـوق رخ تـو جـامـه ز تـن مـی درّد
پـیـرهـن دیگر ازین شوق ، کنون بر تن نیست
چـیـده ای دامـن و از کـوچـه ی مـا می گذری
قـصد ما جـز تو و آن کوچه و آن برزن نیست

بـی مـه ِ روی تو ام هـیچ ، شب خفـتن نیست
غـلغـل و گـفـت و شـنـود از هـمـه سـو می آید
گـرچـه انـبوه ، ولـی بـی تـو مرا یک تن نیست
گـرچـه خـورشـیـد بــه پـهـنـای جـهان می تابد
بـی حضـور تو مـرا روز ولـی روشـن نیست
هـمـه جـا گـل ، هـمـه سـو سوسن و سنبل بینم
بـی گل چـهره ی تو ، هیچ طرف گلشن نیست
دل بـه شـوق رخ تـو جـامـه ز تـن مـی درّد
پـیـرهـن دیگر ازین شوق ، کنون بر تن نیست
چـیـده ای دامـن و از کـوچـه ی مـا می گذری
قـصد ما جـز تو و آن کوچه و آن برزن نیست
+ نوشته شده در سه شنبه یکم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 12:15 توسط علی
|