کاغذ را قلم می رقصاند و آواز را زیر و بم ، و برکه  را  بلم و جاده ی


باران گرفته را قدم . قاصدک را نسیم می پراند و مرغ  اندیشه  را ، یار


صمیم . جان را ، جانان می رهاند و دل را سرو خرامان و چشم  بارانی


را خنده ی پنهان . آهو را صیاد می دواند  و تیهو را  فریاد و دل صیاد


را ، آهویی که  گیر افتاد ؛  و بوی کـوهـسار را سوسن ِ آزاد ، و  موج


چشمه ی ساکن را ، سنگی که بر آب افتاد ، و بیرق مهربانی را ، آن که


در سلام پیش افتاد .