دیر و زود
آمـد و آرام ِ شـب ، از مـن ربـود
روز هـم شـوریـدگـی بـر من فزود
بُـرد دل را ، آتـشـی زد بـر وجـود
بر گسست از مـن ، تـمام ِ تار و پود
رفـت دل بر جای دل او بر نشست
دزد شـب ، تاراج ِ دل هـم می نمود
خـواسـتـم پـیـدا کـنـم دل از درون
یـافـتـم دل را ، و لـیـکن ، دل نبود
رود مـی آمـد روان از کـوی او
قـایـقـی بـودم شـنـاور روی رود
سـیـنـه هـم تبـدار و هم مجروح شد
در مـیان ، مـفـقود شد هر آنچه بود
یـک دلـی دارم طـلـب زان دزد دل
این طلب گیرم از او من دیر و زود
روز هـم شـوریـدگـی بـر من فزود
بُـرد دل را ، آتـشـی زد بـر وجـود
بر گسست از مـن ، تـمام ِ تار و پود
رفـت دل بر جای دل او بر نشست
دزد شـب ، تاراج ِ دل هـم می نمود
خـواسـتـم پـیـدا کـنـم دل از درون
یـافـتـم دل را ، و لـیـکن ، دل نبود
رود مـی آمـد روان از کـوی او
قـایـقـی بـودم شـنـاور روی رود
سـیـنـه هـم تبـدار و هم مجروح شد
در مـیان ، مـفـقود شد هر آنچه بود
یـک دلـی دارم طـلـب زان دزد دل
این طلب گیرم از او من دیر و زود
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 20:25 توسط علی
|