عمری پشت  نیمکـت  زندگی نشستیم  و دفتر مشـق ِ روز و شـب را  به


سرعت باز کردیم و بستیم ، و  مداد رنگی هایمان را یکشبه شکستیم و به


پوشه ی خاطرات پیوستیم و هنوز  انگار ، در همان اطاق اول هستیم  .


هنوز ورقی  نخوانده ، چیزی به شب امتحان نمانده ، و این ، باد پاییز


است که پروانه ها را پرانده و گنجشک ها را جهانده و  کبوتر های زیر


شیروانی را رمانـده  و اطلـسی ها را نشانده و فـرصت ِ سال  را به  آخر


رسانده است .