خنجر
مرغ دل اندر هوای کوی تو ، پر می زند
دایـما مـی آید و چـون آشـنا سر می زند
تا صدای آشنایـی بـشنـوی با لـحن عشق
باز کـن در را ببین مهمان تو در می زند
ساحل امنـی تو در دریای ژرف ِ بیکران
کشتی دل در کنارت باز ، لنگر می زند
یاد تو بر خاطرم چـون می گذارد یک قدم
نور باران می کنی گویا که اختر می زند
تا که پیدایت کنم در دشت ِ یاس و یاسمن
این دل شیـدای مـن دزدانه معبر می زند
تا سپاه حسن تو خندان و نازان می رسد
پیشوازت جان من مستانه لشکر می زند
ابرو و مـژگان تو با قـصـد پیکار آمدند
آن یکی تیر و یکی پیوسته خنجر می زند

دایـما مـی آید و چـون آشـنا سر می زند
تا صدای آشنایـی بـشنـوی با لـحن عشق
باز کـن در را ببین مهمان تو در می زند
ساحل امنـی تو در دریای ژرف ِ بیکران
کشتی دل در کنارت باز ، لنگر می زند
یاد تو بر خاطرم چـون می گذارد یک قدم
نور باران می کنی گویا که اختر می زند
تا که پیدایت کنم در دشت ِ یاس و یاسمن
این دل شیـدای مـن دزدانه معبر می زند
تا سپاه حسن تو خندان و نازان می رسد
پیشوازت جان من مستانه لشکر می زند
ابرو و مـژگان تو با قـصـد پیکار آمدند
آن یکی تیر و یکی پیوسته خنجر می زند
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام آبان ۱۳۹۲ ساعت 14:19 توسط علی
|