انسان
انسان ، مسجود فـرشتگـان و مقصود خلقت شد و مایه ی مباهات خدا و
سایه ی مراعات بندگان او و صاحب بینش و پیرایه ی آفرینش . چون
خدایش دادگر و در اندیشه ی خدمت بشر و نه بنده ی سیم و زر . قانع
به حلالی مختصر ، و مانع از هر ضرار و ضرر و راکـع ِعصر و
سحر . اما پای بر زمین ننهاده ، خنجر بر برادر و لشکر بر باختر و
خاور کـشـیـد ؛ ادعای سـکـنـدری کـرد و افـتخـار بر تـوانگـری و
اختیار ِستمگری . نسل هابیل را به بند کشید و بیش از نیم سهام شرکت
دنیایی اش را به شیطان داد و او را هم مشاور کرد و هم مدیر عامل و
مدبـّر ِ امور خارج و داخل . فلسفه ی خلقت را فراموش کرد و حلـقـه ی
بندگی ابلیس بر گوش . تا کی این گـوش پاره شـود و ایـن درد ، چاره .
دوش بدیدم که شـیخ در پی و در جستجوست
گـفـت کـه انـسان کـنـون ، باز مـرا آرزوست
لـیـک نـجـسـتـیـم و چـون ، یافتنش شد مـحال
بار دگـر ای خـدا ، خـلـقـت انـسـان نکوست
گـفـت کـه انـسان کـنـون ، باز مـرا آرزوست
لـیـک نـجـسـتـیـم و چـون ، یافتنش شد مـحال
بار دگـر ای خـدا ، خـلـقـت انـسـان نکوست
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 11:36 توسط علی
|